من سكوت خويش را گم كرده ام
لا جرم در اين هياهو گم شدم
من كه خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سكوت ای مادر فريادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب كهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شكفت
تو مرا بردی به شهر يادها
من نديدم خوشتر از جادوی تو
ای سكوت ای مادر فريادها
گم شدم در اين هياهو گم شدم
تو كجايی تا بگيری داد من
گر سكوت خويش را می داشتم
زندگی پر بود از فرياد من
نظرات شما عزیزان:
سلام دوست عزيز وبتون عالي بود
خوشحال ميشم بهم سر بزني
منتظرتم
باييي
خوشحال ميشم بهم سر بزني
منتظرتم
باييي
نوشته شده در دو شنبه 8 دی 1389برچسب:, ساعت
14:0 توسط علی نيکنام| يک نظر |
Design By : Night Melody |